علم غیب امام
علم غیب از بایسته های امامت
صفیه جعفرپور[1]
چکیده
بر طبق عقیدۀ شیعیان امامیه، امام جانشین پیامبر، حافظ و مجری احکام و قوانین دین بوده و خـزینهدار و معدن علوم و معارف اسلامی است. هدف تحقیق این است که، امام علم غیب دارد و این علم میتوان نشانۀ فضیلت و برتری و یا گواه بر حقانیت ادعای ایشان در موضوع امامت باشد، با روش کتابخانهای صورت گرفته است؛ ابتدا مفهوم علم، امام وغیب را شده، سپس علم غیب امام براساس آیات و روایات اثبات شده است. نتایج و یافتهها نشان داد که خداوند را دوگونه علم هست: یکی علمی که به ذات ربوبی اختصاص دارد و دیگری علمی که عمومیت داشته، غیر او هم بر آن آگاهند. او به ائمه و علم آنها محیط است، ولی ائمه هیچ احاطهای به علم او ندارند، مگر آنچه را او بخواهد ، همچنین علم غیب پیامبر وامام، برخلاف تصور برخیها که آن را محدود و جزئی پنداشته اند، به گونهای وسیع و گسترده است.
مقدمه
بایستگی های امام، یکی از مهمترین بحثهای امامت است که پیوسته مورد توجه و پژوهش متکلمان اسلامی بوده است. این مسئله در کتابهای کلامی؛ در ذیل عنوان صفات امام یا شرایط امامت مطرح شده است.
در میان متکلمان شیعه جامعترین فهرست را خواجه نصیرالدین طوسی، تنظیم و صفات هشتگانهای یادآور شده است که عبارت است از: عصمت، علم به احکام شریعت و روش سیاست و مدیریت، شجاعت، افضلیت در صفات کمال، نداشتن عیوب نفرت آور جسمی، روحی ونسبی، مقرّب ترین افراد در پیشگاه خدا بودن و استحقاق پاداش اخروی، توانایی ارائه معجزه برای اثبات امامت خود در مواقع لزوم یگانه بودن در منصب امامت. (ربانی گلپایگانی، 155:1386)
نصب امام از باب لطف، برخداوند لازم است و نیز پس از وجوب نصب او، به حکم عقل ونقل، شناخت امام لازم می باشد؛ و این معرفت به مقتضای حکم عقب و ادلۀ نقلی باید به شخص او و تمامی اوصافش تعلق بگیرد.
پس اگر این امر، واجب است، امام باید در تمامی صفات ستوده، برتر از همگان باشد، و از این رو کسی که قائل به امامت است باید معتقد باشد که امام درصفات نیک، سرآمد تمامی مردمان است. و بی تردید “علم” یکی از این صفات است . زیرا اگر در میان مردم کسی باشد که از او، هر چند در پاره ای از صفات، برتر باشد، حجت بودن امام بر او و بلکه بر کسی که در سطح امام است روا نخواهد بود زیرا طاعت و فرمانبرداری از امام تنها بدین جهت بر مردم فرض است که وی ردای دعوت به سوی خداوند و هدایت مردم به اطاعت از او و خودداری از نافرمانیش را برتن کرده است و این درصورتی خواهد بود که مهتر مردم باشد.
(مظفر، طباطبایی،129:1385)
مفهوم شناسی
علم
ملاصدرا علم را از سنخ وجود و به معنای حضور معلوم در نزد عالم میداند. درمنطق نیز علم را به حصول صورت شیء در نفس یا حضور صورت شیء در نزد عقل تعریف کرده اند. (واعظی، 188:1392)
امام
“امام” از نظر لغت شناسان عرب عبارت از هرکسی یا هر چیزی است که در کارها به او اقتدا می شود. (ربانی گلپایگانی، 20:1396) متکلمان اسلامی “امامت” را با تعبیرهای متفاوتی تعریف کرده اند. مجموع این تعریفها به دو دسته کلی تقسیم میشود: دسته اول را تعریفهای عام و دستۀ دوم را تعریفهای خاص مینامیم. تعریفهای عام، نبوت را هم شامل میشود، ولی تعریفهای خاص، شامل نبوت نمی شود.
(تعریف عام) امام، کسی است که دارای رهبری عمومی دین ودنیاست.(همان:24)
(تعریف خاص) امامت، رهبری عمومی در امور دینی به صورت بالاصالة است؛ نه به صورت نیابت از دیگری که درسرای تکلیف است.( همان: 31)
غیب
مرحوم علامه مجلسی در کتاب شریف مرآه العقول چنین فرموده اند: غیب چیزی است که از انسان پنهان باشد: یا از جهت زمان، مانند امور گذشته و آینده؛ یا از جهت مکان، مانند آن چه در زمان حال است، ولی در مکانی هست که از انسان دور است و حواس پنجگانه آن را درک نمیکند؛ یا از جهت آن که خود به خود مخفی است، مانند مطالبی که مخفی و پنهان است و به قوه فکر و تأمل هم حاصل نمیگردد. (نمازی شاهرودی، 1393:34)
مسئله اول- مقدار علم امام
میتوان مسائل و امور را به سه دسته تقسیم کرد:
الف) مسائلی که در حوزه امامت قراردارد؛ یعنی از اهداف و وظایف امامت است.
قدر متیقن ایـن اسـت که امام باید به دو چـیز عـالم باشد، یکی به همه معارف و اخلاقیات و تکالیف و احکام حلال و حرام شریعت تا بـتواند بـعد از پیامبر مرجع علمی مردم بـاشد و مـنصب ارشـاد و هدایت امت اسـلامی را بـر عهده بگیرد. امر دیـگر ایـنکه باید در امر زمامداری و رهبری امت اسلام قادر و توانا باشد و از علوم و اطلاعات لازم برای زمامداری بـرخوردار بـاشد، تا بتواند رهبری و امامت امت را بـر عـهده بگیرد (امینی، 6:1379)
معرفت نخست، جنبه نظری دارد و معرفت دوم، عملی است. ازمعرفت دوم معمولا تحت عنوان کفایت در رهبری یاد می شود: یعنی هوش و دانش مدیریت. (ربانی گلپایگانی، 174:1396)
ب) مسائلی که در حوزه امامت قرارندارد؛ ولی در ایفای نقش امامت مؤثراست.
آگاهی از علوم ریاضی و طـبیعی، انـسانی، حرفهها و مشاغل، لغات و زبانها، زبان حیوانات علم به بـحث در ایـن اسـت که آیا امام باید این قبیل عـلوم را هـم داشـته بـاشد یـا ضـرورتی ندارد؟(امینی، 7:1379)
دیدگاه مشهور متکلمان امامیه این است که داشتن چنین علومی برای امام لازم نیست و می تواند در موارد لزوم از متخصصان و آگاهان به آنها استفاده کند، البته عدهای از عالمان شیعه با استناد به برخی روایات معتقدند که امام به همه یا برخی از این مسائل نیز باید علم افاضی داشته باشد. (ربانی گلپایگانی، 70:1390)
ج) مسائلی که دانستن آنها کمال به شمار میرود، ولی به صورت مستقیم یا غیرمستقیم با انجام وظایف امامت ارتباطی ندارد، مانند آگاهی از برخی حوادث تاریخی یا پاره ای از اسرار ورموز عالم خلقت.
آگاهی از این امور از شرایط امامت نخواهد بود، اما اگر احیانا اثبات حقانیت امام، یا ایفای مسئولیت امامت دانستن این گونه مسائل متوقف شود، دانستن آنها برای امام لازم است. بنابراین، اگر چه علم بالفعل به این گونه مسائل ازشرایط امام نیست، ولی توانایی امام بر آگاهی از این گونه امور از شرایط امام است، گزارش های تاریخی متعدد و معتبر از زندگی امامان اهل بیت بیانگر این است که آنان از این توانمندی و آگاهی برخورداربودند.(ربانی گلپایگانی، 70:1390)
اگر چنین گزارشها با ادعای رهبری و جانشینی از پیامبر اسلام، قرین و همراه گردد میتواند کمک مؤثری به حقانیت ادعا بنماید و از این جهت گروهی از علما و دانشمندان محقق اسلام، آگاهی امام از غیب را، نشانۀ فضیلت و برتری و یا گواه بر حقانیت ادعای او در موضوع امامت می دانند. (سبحانی، 63:1384)
مسئله دوم- طریق کسب علم
آگاهی پیامبران و پیشوایان معصوم علیه السلام از غیب، بردو گونه تصور میشود:
1. بدون تعلیم الهی، آگاه باشند.
2. خدای آگاه، به پیامبران تعلیم کرده باشد و امامان نیز هرکدام از امام قبل، و سرانجام از پیامبر بیاموزند و یا خداوند از راه دیگری به آنان تعلیم دهد.
دانشمندان شیعه همگی تصریح کردهاند که آگاهی پیامبر و امام از غیب ، ذاتی نیست و به تعلیم الهی می باشد و کسانی که علم امامان علیهم السلام را ذاتی و بدون تعلیم الهی بدانند و تلقی کنند از« غلاة» به شمار می آیند و اصولا این عقیده مستلزم شرک می باشد.
با مراجعه به روایات و گفته های دانشمندان بزرگ روشن می شود که در زمان پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله و امامان معصوم علیهم السلام و نیز در دورههای بعد، گاهی از واژۀ « علم غیب» علم ذاتی و بدون تعلیم الهی فهمیده میشده است و از این جهت در آیات و روایات و نیز در کلمات دانشمندان مکررا تصریح شده است که آگاهی پیامبر و امام از غیب، ذاتی نیست، بلکه به تعلیم الهی از راه وحی و غیره و یا آموختن از پیامبر و امام قبل است.(سبحانی، 64:1384)
حضرت موسی بن جعفر علیه السـلام در حـدیثی عـلم امام را در سه بخش خلاصه نموده و میفرماید: « مبلغ علمنا علی ثلاثة وجوه: ماض و غابر و حادث. فـامّا الماض فمفسر و اما الغابر فمزبور و اما الحادث فقذف فی القلوب و نقر فی الاسـماع و هو افضل علمنا و لا نـبی بـعد نبیا» (مسند الامام الکاظم، ج 1، ص 423 ) چنانکه ملاحظه میفرمایید در این حدیث سـه طـریق برای علوم ائمه ذکر شده است؛ اول تفسیر و توضیحی که بوسیله پیامبر یا امام سابق انجام گرفته، دوم نوشته و کتابی که به دستشان رسیده، سوم القاء در قلب و تاثیر در گوش که نوعی اسـت دیـگر که افضل علوم نامیده شده است. ( امینی، 7:1379)
مسئله سوم- گسترۀ علم امام
شیعه در لزوم عصمت امام و وجود علم ویژه( لدنی) برای او، اتفاق نظر دارند؛ اما در کمیت و کیفیت این علم، در میان آنها اختلاف است. گروهی معتقدند که علم امام به لحاظ کمیت، عام است و دایرۀ آن به گونه ای گسترده است که افزون بر احکام شرعی، علم به تمام وقایع و حوادث گذشته و حال و آینده را شامل میشود. در حقیقت هیچ چیزی نیست که در محدودۀ علم امام قرار نگیرد و امام از آن آگاه نباشد. دستۀ دیگر بر این باورند که علم امام از لحاظ گستره، جزئی است؛ یعنی لزوم آگاهی امام، تنها به احکام شرعی که وی را در امر امامت و رهبری جامعه کمک میکند، به اثبات رسیده است. به بیان دیگر، موضوعات جزئی در دایرۀ علم امام جای نمی گیرند و لزومی ندارد که مثلا امام بداند نام فلان شخص زید است یا عمرو.
نیز درکیفیت علم امام و اینکه علم امام و اینکه علم امام، حضوری و فعلی است یا بالقوه، اختلاف نظر وجود دارد و این اختلاف برمیگردد به اختلافی که در آیات و روایات به چشم میخورد. دسته ای از آیات و روایات، علم غیب را خاص خداوند دانسته و آن را از پیامبر صلی الله وعلیه وآله وبالتبع از امام علیه السلام نفی کرده اند. در مقابل، آیاتی هست که به روشنی نشان میدهد که اولیای الهی از غیب آگاهی داشته اند. نیز آیات و روایات فراوانی وجود دارد که عمومیت و فراگیر بودن علم پیامبر و امام و همچنین فعلیت آن را ثابت میکند.
اکنون تعدادی از آیات و روایات را در این زمینه را بررسی کرده و دیدگاههای موجود را در این باره را نقل میکنیم. (واعظی، 191:1392)
علم غیب در قرآن
در قرآن کریم دربارة علم غیب دو دسته آیات وجود دارد: طایفهای از آیات که علم غیب را نه تنها برای انبیا، بلکه برای اولیای الهی همچون آصف بن برخیا و خضر ثابت میکند و طایفه ای دیگر که علم غیب را مختص خداوند میداند.
الف) آیات حاکی از علم غیب
1. « وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الْأَسمَْاءَ كلَُّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلىَ الْمَلَئكَةِ فَقَالَ أَنبُِونىِ بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ* قَالُواْ سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الحَْكِيم ؛ و همه نامها را به آدم آموخت، سپس آنها را بر فرشتگان عرضه داشت و گفت: اگر راست مىگوييد مرا از نامهاى اينان خبر دهيد*گفتند: منزّهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم » (بقره (2) آیه 31-32 )
از این آیات، نکات زیر به دست می آید:
1. مقام متعالی و قدسی هر موجودی، ریشه در علم و آگاهی دارد. به عبارت دیگر، علم و معرفت، سرچشمه کمال و تعالی است.
2. علوم و معارف موجودات، عاریتی و بالغیر می باشد و جلوه ای از علم ذاتی خداوند است.
3. عالیترین مرتبۀ این علم، در اختیار افرادی از بشر است که به مقام خلیفة الهی رسیدهاند و مقام علمی و قدسی آنان، فراتر از مقام فرشتگان است.
4. گزینشهای الهی، براساس علم وحکمت است وفعل خداوند، از هرگونه کاستی، پیراسته است.
5. از آیه ای که پس از آیات پیشین آمده است به دست می آید که این علم ویژه که در اختیار خلیفۀ خداوند در زمین قرار دارد، فراتر از علوم و آگاهی های مربوط به ظواهر موجودات است. بلکه آن، علمی است که به غیب و ملکوت آسمان ها و زمین تعلق دارد:« قَالَ أَ لَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنىِّ أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض»( بقره، آیه 33)
6. دربارۀ حضرت ابراهیم علیه السلام نیز فرمود:« وَ كَذَالِكَ نُرِى إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِين؛ ما، ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نشان می دهیم تا از کسانی باشد که در عالی ترین مرتبۀ یقین قرار دارند.» ( انعام، آیۀ 75)
از آیات پیشین ، این نکته به دست آمد که خلیفۀ خداوند در زمین، کاملترین انسان در روزگار خویش است؛ همان گونه که کامل ترین و برترین آفریدۀ خداوند نیز هست.
این مطلب که ” خلیفۀ خداوند در زمین، برترین موجود است". از این جا به دست آمد که فرشتگان که ازمقام قدسی ویژه ای برخوردارند، نتوانستند ازآنچه خداوند به آدم علیه السلام آموخت. خبردهند . بعنی، مقام آدم علیه السلام از مقام فرشتگان بالاتر است.
دلیل براین که ” خلیفۀ خداوند در زمین، کامل ترین انسان عصر خویش می باشد". این است که او، مقتدا و الگوی علمی و عملی دیگران است و ازنظر عقلی، قبیح است که مفضول، مقتدا و اسوۀ افضل قرار گیرد و چون خداوند، از هرگونه فعل قبیح و ناروایی منزه است، می فهمیم که امام، کاملترین فرد عصر خویش است.(ربانی گلپایگانی، 125:1396-124)
2. « عَلِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلىَ غَيْبِهِ أَحَدًا* إِلَّا مَنِ ارْتَضىَ مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَينِْ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا؛ (او) داناى غيب است و كسى را بر غيب خود آگاه نمىكند. مگر پيامبرى را كه [براى اين امر] بپسندد كه از پيش رو و پشت سرش مراقبانى گسيل مىدارد »(سوره جن ، آیات 27-26)
جملۀ « إِلَّا مَنِ ارْتَضىَ مِن رَّسُولٍ » را میتوان با رسول اکرم صلی الله علیه وآله تطبیق داد – چنان که از ظاهر آیۀ شریفه درنظر اول پیداست – و میتوان گفت مقصود عبارت « من رسول » علی بن ابی طالب علیه السلام است.(نمازی شاهرودی،32:1393)
شیخ طبرسی رحمه الله نقل فرموده است که امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:
خداوند اولیایی دارد که آنها را به خلق معرفی فرموده و اطاعت آن ها را مانند اطاعت خود واجب ساخته است … آنان کسانی اند که خداوند به روح القدس تأییدشان کرده و اقتدار آنها را برعلم غیب اعلام فرموده و آنان را به خلق خود شناسانده است. پس در کلام خود فرموده است: « عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا* الا من ارتضی من رسول» شخصی سؤال کرد: یا امیرالمؤمنین علیه السلام، ایشان چه کسانی اند؟ فرمود: آنها رسول الله و برگزیدگان خدایند که جانشینان پیامبرند و خداوند اطاعت آنها را همراه اطاعت خود و پیامبرش قرارداده است. آنان صاحبان امرند که [خداوند درباره آن ها] در قرآن کریم فرموده است:
«اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»(النساء (4)، آیۀ 83) وی عرض کرد: مقصود از این امر چیست؟ حضرت فرمود: منظور و مراد از امر همان است که ملائکه به خاطر آن در شب قدر بر صاحبان امر نازل میشوند؛ شبی که تمام امور خلق (روزی، مرگ، حیات وغیره) بر وفق حکمت مقدر میشود و علم غیب آسمان ها و زمین به آنان اعلام می گردد… .( نمازی شاهرودی، 39:1393)
3. « بَلْ هُوَ ءَايَاتُ بَيِّنَاتٌ فىِ صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ وَ مَا يجَْحَدُ بَِايَاتِنَا إِلَّا الظَّلِمُون؛ بلكه آن آياتى روشن است كه در سينه دانشوران جاى دارد، و آيات ما را جز ستمكاران انكار نمىكنند.» (سوره عنکبوت ، آیه 49)
مراد از «الذین اوتوا العلم» درآیۀ شریفۀ ، ائمه اطهار علیهم السلام است و اگر علم ایشان نزدشان حاضرنبود، تعبیر « اوتوا العلم» که درآیه آمده بر آنها صادق نمی بود. و چگونه چیزی را که نمی دانند در دلهایشان ثابت است؟ و آیا چیزی را که وجود ندارد ، ثابت می باشد؟! (طباطبایی، مظفر، 66:1386)
4. « إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكمُْ تَطْهِيرًا؛ جز اين نيست كه خدا مىخواهد آلودگى را از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملا پاكيزه گرداند» (احزاب، آیه 33)
مرحوم قاضی طباطبایی از این آیه برداشتی خاص کرده است. براساس این برداشت، هم پاکیزگی اهل بیت علیهم السلام از ناپاکی ظاهری به اثبات میرسد و هم بری بودن آنان از پلیدهای باطنی، از جمله « جهل» به معنای عام آن، ثابت میشود. وی میگوید:
با توجه به حصری بودن « انما» و تکوینی بودن « اراده» و اینکه مراد از « اهل البیت» در این آیه، تنها پنج نفرند و نیز با در نظر گرفتن این مطلب که الف ولام « الرجس» یا برای جنس است و یا برای استغراق و درهر دو صورت، افادۀ عموم میکند، به این نتیجه میرسیم که خداوند، با ارادۀ تکوینی، خواسته است که تمام پلیدیهای ظاهری و باطنی و از جمله « جهل» را که از شاخصترین مصادیق پلیدی باطنی به شمار میآید، از اهل بیت زدوده، آنان را از این ناپاکی ها ، پاک و پاکیزه گرداند؛ از این رو، یکی از مدلولهای آیۀ تطهیر، آگاهی کامل اهل بیت علیهم السلام ازهمه چیز عالم خواهد بود.
به این ترتیب علم غیب پیامبر و امام به غیب ، عمومیت و فراگیر بودن آن به تمام هستی نیز به اثبات میرسد. ( واعظی، 196:1392)
ب) آیاتی که ظاهر آن بر انحصار علم غیب نزد خداوند دلالت دارد
1. «وَ عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ ؛ و كليدهاى غيب نزد اوست. كسى جز او آن را نمىداند.» (انعام، 59)
مفاتیح جمع مفتح، یا به معنای مخزن و خزانه یا خزینه است یا جمع مفتح، به معنای مفتاح و کلید است. در هر دو صورت، معنا یکی است؛ زیرا کسی که کلیدهای خزائن و گنجینه ها را در اختیار دارد، مانند کسی که خود گنجینه ها نزد اوست و هر دو میتوانند به دلخواه خود در آن ها تصرف کند.
این آیه، علم غیب را به خداوند منحصر میکند و مفاد کلی آن این است که کسی جز خدا، به خزانههای غیب یا گشودن درهای آن و تصرف در آن، دسترسی ندارد.(همان:192)
2. « قُل لَّا يَعْلَمُ مَن فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَ مَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُون؛ بگو: جز خدا، هر كه در آسمانها و زمين است غيب نمىداند و نمىدانند كى برانگيخته مىشوند» (نمل / آیه 65)
این آیه صراحت دارد در انحصار آگاهی از غیب به خداوند سبحان؛ و اگر علم ائمه نزدشان حاضر بود در این صفت شریک او بودند؛ بلکه خود پیامبر صلی الله علیه وآله بنا برحکایت قرآن کریم معترف است که از علم غیب آگاه نیست؛ در آیه 188 از سورۀ اعراف میفرماید:
«وَ لَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثرَْتُ مِنَ الْخَيرِْ وَ مَا مَسَّنىَِ السُّوءُ ؛ و اگر غيب مىدانستم سود فراوانى مىاندوختم و هيچ زيانى به من نمىرسيد» (طباطبایی، مظفر، 85:1385)
پس این آیات کریمه صراحت دارند در اینکه پیامبر صلی الله علیه وآله و ائمه اطهار علیهم السلام علم غیب ندارند
برای جمع بین آیات میتوانیم علم غیب را به دو نوع تقسیم کنیم:
1. علم غیب ذاتی یا علم غیب خاص.
2. علم غیب غیر ذاتی یا علم غیب عام.
آیاتی که علم غیب را مختص خداوند میداند ناظر به علم غیب ذاتی هستند، اما آیاتی وجود دارند که به علم غیب غیرذاتی نظر دارند، درنتیجه، هیچ تنافی بین آیات وجود ندارد. علامه طباطبایی درباره علم خداوند می گوید:
از سیاق قرآن کریم و روایات چنین برداشت میشود که خداوند را دو گونه علم هست: یکی علمی که به ذات ربوبی اختصاص دارد و دیگری علمی که عمومیت داشته، غیر او هم بر آن آگاهند. او به ائمه و علم آنها محیط است، ولی ائمه هیچ احاطهای به علم او ندارند، مگر آنچه را او بخواهد.
علم امام در روایات
الف. روایات درباره آگاهی ائمه از علم غیب
1. علم ائمه علیهم السلام بر آن چه واقع شده و تا قیامت واقع می شود.
امام باقر علیه السلام میفرماید: دربارۀ کمیت وگسترۀ علم پیامبر صلی الله علیه وآله ، از امیرالمؤمنین علیه السلام سؤال شد، امام پاسخ داد:« علم پیامبر به لحاظ کمیت ومقدار، علم تمام انبیاست و پیامبر ، علم گذشته و آنچه تا روز قیامت پدید خواهد آمد، یکجا داراست.» سپس فرمود: « سوگند به آن خدایی که جانم به دست اوست، من نیز دانش پیامبر و دانش گذشته و آنچه تا روز رستاخیز اتفاق خواهد افتاد را می دانم.» (واعظی، 199:1392)
2. علم ائمه به بلایا و منایا و فصل الخطاب و انساب
امام صادق علیه السلام از امیرالمؤمنین نقل نموده که فرمود: نه چیز به من بخشیده شده که پیش از من به هیچ کس داده نشده مگر به پیعمبر اکرم صلی الله علیه وآله ، همانا به تحقیق راهها برای من باز شده ( یعنی راههای آسمان و زمین) و مرگها و بلایا و نسبها و فصل الخطاب را میدانم. نیز، به اذن پروردگار به ملکوت آسمان نظر کردم؛ آن چه پیش از من بوده و آن چه بعد از من خواهد آمد، ازمن پنهان نشد (همه را دیدم)…
علامه مجلسی رحمه الله پس از نقل این حدیث، در بیان آن میفرماید:
« همانا به تحقیق راه ها برای من باز شده» یعنی راههای علم به معارف و غیوب و یا راههای تقرب به خدا و یا راههای آسمان و زمین؛ چنان که در حدیثی وارد شده است. و « منایا- مرگها – را میدانم» یعنی اجلهای مردم را. مقصود از «بلایا» اموری است که خدا به واسطه آنها بندگان را امتحان مینماید، مانند امراض و آفات، و یا اعم از آنهاست و شامل خیرات هم میشود. مقصود از علم به « نسب ها» این است که : پدر هر شخصی را میدانم و بنابراین اولاد حلال را از حرام زادگان میشناسم. (نمازی شاهرودی، 114:1393)
3. ائمه راسخین در علم وکسانی هستند که به آنها دانش عطا شده
امام باقر علیه السلام یا امام صادق علیه السلام دربارۀ آیۀ « وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فىِ الْعِلْم»
(آل عمران، آیۀ 7) فرمود: پیامبر صلی الله علیه وآله بهترین راسخ در علم است. خداوند همه آنچه را از تنزیل و تاویل ناز ل فرمود، به او آموخت، چیزی را که خداوند تأویلش را به او نیاموخت بر او نازل نفرمود و اوصیای پس از وی هم تمام آن را میدانند».
این گروه از احادیث بیانگر آنند که راسخین در علم، که ازتأویل قرآن آگاهند و علمشان به تأویل در کنار علم خداوند قرار گرفته، همان امامان از اهل بیت می باشند و همانهایند که خداوند در کتاب محکم خویش دربارۀ آنها می فرماید:
« َايَاتُ بَيِّنَاتٌ فىِ صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْم»(عنکبوت، آیه 49) علم خداوند به شمارش هیچ حسابگری در نمیآید و هیچ نویسندهای نمیتواند محدودۀ آن را مشخص کند. حال میپرسیم: آیا خزانهدار از آنچه در گنجینه و صندوق هست، بیخبر است؟ و آیا این تعبیر جز کنایه از آن است که خداوند علم خویش را در ظرف سینهها و گنجینۀ قلبهای ایشان به ودیعت نهاده است.
همچنین میپرسیم: چگونه خداوند علمش را از حجت خود، پنهان میدارد؟ و چگونه این حجت ، رسا خواهد بود در حالی که آگاه از رویدادها و اعمال مردم نیست تا گاه اعجاز و کرامت، مردم را از آنچه انجام میدهند با خبر کند؟ و نیز عمومیت علم مخزون نزد آنان، شامل همه چیز میشود خواه حکم باشد یا موضوع، کلی باشد یا جزئی. (مظفر، طباطبایی، 70:1386)
ب. روایات نفی علم غیب
1. روایت عمار ساباطی است که از امام صادق علیه السلام سؤال کرد: آیا امام علم غیب را میداند؟ آن حضرت فرمودند:
نه، لکن هر وقت بخواهد چیزی را بداند، خدا به او اعلام میفرماید.
واضح است که منظور امام نفی علم ذاتی است؛ زیرا اگر کسی علم ذاتی داشته باشد، شریک خدا میشود و فقط خداست که ذات اقدس او عین علم و قدرت اوست، اما علم مخلوق ذاتی نیست و بخشش خدایی است.
2. ابی مغیره می گوید: من و یحیی بن عبدالله بن الحسن خدمت موسی بن جعفر علیهم السلام بودیم. یحیی عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان میکنند که شما علم غیب دارید. فرمود: سبحان الله! دست خود را بر سر من بگذار؛( و ببین چگونه از تعجب ویا ترس) موهای سر و بدنم حرکت کرده! سپس فرمود:
لا والله ما هی الا وراثه عن رسول الله؛ نه به خدا قسم، نیست مگر آن که از رسول خدا صلی الله علیه وآله به ما ارث رسیده.
از این فرمایش امام، کاملا روشن میشود که آن حضرت علم ذاتی را نفی و علم و دانشی را که به ارث به آن حضرت رسیده، یا از جانب خدا به او افاضه شده، اثبات فرموده است. اما این که فرمود: «سبحان الله»، برای آن بود که مردم حضرتش را شریک علم خدا می پنداشتند. (نمازی شاهرودی،180:1393)
3. سدیر می گوید من و ابو بصیر و یحیای بزاز و داود بن کثیر در مجلس نشسته بودیم که امام صادق
علیه السلام با حالت خشم وارد شد و چون در مسند خویش قرار گرفت فرمود:
شگفتا از مردمی که میپندارند ما از غیب آگاهیم؛ کسی جز خدای عزوّجلّ غیب نمیداند، من میخواستم فلان کنیزم را بزنم ولی از من گریخت و ندانستم در کدام اطاق پنهان شده است. (مظفر، طباطبایی، 89:1386)
میتوان پاسخ دادکه: علم خداوند سبحان عین ذات او و علم ائمه علیهم السلام صفتی خارج از ذات و افزون بر آن میباشد که ازجانب خداوند متعال به ایشان عطا شده است، و بین این مطلب و اینکه آنها نه برحسب ذات بلکه با تعالیم الهی از غیب آگاهند، ناسازگاری نیست.
دربارۀ جریان کنیز و وانمود کردن امام علیه السلام به اینکه جای او را نمی داند و نیز ردّ اعتماد کسانی که آنان را آگاه از غیب میپندارند، باید گفت: ائمه علیهم السلام مردم را ازخود آنها بهتر میشناختند و بر کوتهاندیشی و کم ظرفیتی آنها واقف بودند؛ پس اگر آنها دائما علمی را که خداوند عطایشان کرده بود، اظهار میکردند، کوته اندیشان، به ربوبیت آنها یا چیزی دیگر که به شرک می انجامید ، معتقد می شدند و بسیاری از مردم از آغاز تاکنون بوده اند که دربارۀ ائمه علیهم السلام چنین اعتقادی داشتند، با آن که آنان احیانا آن قدرت و علم را از خود نفی میکردند. ازطرفی، ایشان حاکم بر جامعه نبودند تا کجیهای مردم را بعد از موعظه و اندرز با تأدیب و تنبیه برطرف کنند آن طور که امیرالمؤمنین با یاران ابن سبا کرد.(همان:95 )
در جمع بین روایات نیز باید گفت : امام همانند پیامبر ، دارای دو جنبه است: یکی جنبۀ ظاهری و بشری؛ چنان که قرآن دربارۀ پیامبر صلی الله علیه وآله می فرماید:« قل انّما انا بشر مثلکم.» (کهف،آیه110) و دیگری جنبۀ نوری و قدسی اوست. امام به حسب مقام نورانیت خود، به هر چیزی علم فعلی دارد؛ اما به حسب وجود عنصری دنیوی خویش، هرگاه بخواهد به چیزی علم پیدا کند، براثراتصال به مقام نورانیت، علم حاصل میشود و اگر اراده نکند، آن چیز از دید وی پنهان خواهد بود.( واعظی:201:1392)
نتیجه گیری
به این ترتیب، از بررسی آیات و روایات دو نکته می توان استفاده کرد:
1- علم غیب، ذاتا وبالاستقلال مخصوص خداوند است؛ اما پیامبران الهی نیز میتوانند به وسیلۀ وحی و تعلیم خداوند، ازآن با خبر شوند. این علم، طبق روایات صحیح، از پیامبر صلی الله وعلیه وآله به امام به ارث میرسد. پس امام علیه السلام نیز از دانش غیبی بهرهمند خواهد بود.
2- علم غیب پیامبر و امام، برخلاف تصور برخیها که آن را محدود و جزئی پنداشتهاند، به گونهای وسیع و گسترده است که تمام دانشهای گذشته و حال و آینده را در برمیگیرد.
منابع
1. جمعی از نویسندگان، 1393،معارف کلامی شیعه، چاپ اول، قم: دانشگاه ادیان ومذاهب؛ تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت)
2. ربانی گلپایگانی، علی، 1396، چاپ ششم، 1396، قم، مؤسسه بوستان کتاب
3. رخشاد، محمد حسین، 1392، در محضر علامه طباطبایی، دهم، قم، انتشارات سماء قلم
4. سبحانی، جعفر، علم غیب( آگاهی سوم)،1384،چاپ اول، قم، موسسه امام صادق
5. مظفر محمد حسین، طباطبایی محمد حسین، ترجمه دکتر علی شیروانی، چاپ سوم، 1386، انتشارات دارالفکر قم
6. نماز شاهرودی، علی، 1393، علم غیب، چاپ اول، مشهد، انتشارات ولایت.
7. واعظی، حسین، گستره و چگونگی علم امام از منظر کتاب، سنت و عقل، بهار 1392، شماره 25، سفیر نور
[1] . دانش آموخته کارشناسی ارشد رشته کلام اسلامی